شب زنده داری
سید یه رسمی داشت گاهی اوقات بعضی شبها رو با سید می رفتیم تو مسجد شب زنده داری می کردیم ، دو سه نفری تا صبح می موندیم نماز شب می خوندیم ، دعا می خوندیم گاهی خسته می شدیم
یک استراحت کوتاهی می کردیم تا نماز صبح مشغول عبادت بودیم ، سید همیشه می رفت یک گوشه ای تو حال خودش بود گریه های عجیبی داشت عبا بر دوشش می انداخت و نماز می خوند.
ثبت دیدگاه