شناسه: 339803

کانال کمیل

بعد از چاپ کتاب شهید ابراهیم هادی منطقه فکه و مخصوصا کانال کمیل خیلی سر زبونها افتاده بود همراه با سید میلاد و چند تا از خادمین شهدا رفتیم فکه. فکه بوی کربلا می داد غربت عجیبی داشت ، عطش رمل گرمای سوزان بیابان فکه عجیب شبیه کربلا بود 
این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم در وادی مقدسی گذاشته ، پاهای برهنه اش گواه مدعی من بود ، رسیدیم پشت کانال سیم خاردارها مانع عبور به کانال شده بود ، بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه اشک امان نمی داد 
تنها چیزی که مرحم دلمون بود روضه آقا سید الشهدا علیه السلام بود ، بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردیم سید بلند شد رفت به خادمهایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت خواهش می کنم من می خوام خاک این مکان مقدس رو ببوسم اونها گفتند به هیچ وجه نمی شه اجازه نداریم ، سید بغض کرده بود بالاخره اونها رو راضی کرد وارد کانال شدیم گفت بچه ها وارد که شدید سجده کنید و از شهدا حاجت بخواید و زود بیاید بیرون
تا درب کانال باز شد انگار درب بهشت باز شده بود بوی عجیبی می اومد لحظه های سنگینی بود سید میلاد رفته بود سجده و فقط داد می زد خاکها رو بر می داشت و به سر و صورتش می کشید 
اعتقاد داشت اگر استخوان شهدا رو از اینجا بردند گوشت شهدا هم با این خاک آغشته شده 
وقت تموم شده بود اما کسی نمی تونست بچه ها رو از اون زمین مقدس جدا کنه ، بچه ها رو بیرون آوردیم اما سیدمیلاد هنوز تو سجده بود با هر زحمتی که شده بود سید رو از کانال آوردیم بیرون وسوار ماشین شدیم و همه تا اردوگاه فقط گریه کردند
سید میلاد نتونست رانندگی کنه و نشست عقب و تا اردوگاه تو حال و هوای خودش بود. 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه