شناسه: 339814

ماشین سنگین

پدر بزرگوار شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی می گوید: 
سید میلاد چون علاقه زیادی به ماشین سنگین داشت توی سرویس هایی که می رفتم کمتر می بردمش می گفتم اگه بخواد با من بیاد دیگه درس و دانشگاه رو رها میکنه آخه خیلی علاقه اش زیاد بود یه روز بهش گفتم بیا بریم میخوام بار بزنم جیرفت رفتیم بار رو زدیم و راه افتادیم اصلا نمی زاشت من کاری انجام بدم می گفت تو به اندازه کافی خسته میشی و نمی زاشت من دست به سیاه و سفید بزنم رفتیم رسیدیم جیرفت بار رو خالی کردیم و یه استراحتی کردیم و رفتیم برا برگشت بار پیدا کردیم و برگشتیم اومدیم توی ایست و بازرسی نزدیک به دو سه ساعت نگهمون داشتن من کلی خسته شده بودم نگه داشتم کنار استراحت کنم خوابم برد یه لحظه چشمام رو باز کردم دیدم میلاد ماشین میرونه و منو بیدار نکرده نزدیک کاشان بودیم کلی راه رو خودش اومده بود و منو بیدار نکرده بود

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه