گفتگو با برادر شهید 1
سید میلاد لیسانس عمران داشت و دو سال در آزادراه ساوه همدان خدمت کرد. در آن پروژه سرپرست آزادراه بود. سید بسیار اهل ورزش بود، کمربند مشکی جودو داشت و در ورزشهای رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود، در ورزش زورخانهای هم شرکت میکرد. اهل مسجد بود و به نمازش خیلی اهمیت میداد. همیشه خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت میکرد، هیچ وقت برنامه هیئت را ترک نمیکرد.
سید میلاد شخصیت دستگیری داشت و اگر کسی از ایشان کمک میخواست چیزی کم نمیگذاشت. به خانواده شهدا بسیار خدمت میکرد و همیشه از آنها دلجویی میکرد، اکثرا در اردوگاه شهید درویشی خادمالشهدا بود، هر سال از اردوگاه به دیدار مادر شهید درویشی هم میرفت.
سید میلاد حدود 12-13 سال خادمالشهدا بود و آرزوی شهادت در عمق جانش نفوذ کرده بود. خیلی تلاش میکرد که او را به سوریه اعزام کنند. حتی میگفت که من هزینه بلیط هواپیما و مخارج خودم در سوریه را میپردازم فقط من را با خود ببرید. آرزوی شهادت در خون سید میلاد بود.
برادرم 29 ساله و مجرد بود، عضو سازمان نظام مهندسی بود و در پروژه ساوه همدان که به آزادراه کربلا معروف است دو سال مشغول به کار بود. در آزمایشگاه بتون همدان کار میکرد و در ساخت پلهای شهری همدان مسئولیت نظارت داشت.
همرزمان شهید از دلاوریهای او بسیار میگفتند. آنها معتقد بودند که سید میلاد با ما فرق داشت، بسیار دلاور بود و جرئت بسیاری داشت همیشه در عملیاتها جلوتر از دیگران حرکت میکرد، آن نقطهای هم که برادرم در آنجا شهید شده ظاهرا 500 متر جلوتر از بقیه بچهها بوده است.
به نظر بنده عشق شهید به عمهاش حضرت زینب(س) او را به سوریه کشاند، از همان زمانی که سوریه ناامن شد و سید میلاد دید که حرم حضرت زینب(س) در معرض خطر است میگفت من باید بروم، نمیتوانست صبر کند. روزی که به سید میلاد زنگ زدند و خبر دادند که باید برود و روز اعزام رسیده است خیلی خوشحال شده بود، سر از پا نمیشناخت، حال خاصی پیدا کرده بود، انگار اصلا در این دنیا نبود و میخواست بال دربیاورد و پرواز کند.
ثبت دیدگاه