رفتن به ماموریت
محسن خیلی آدم مخلصی بود، علاوه بر اخلاص، تخریبچی متخصصی نیز بود و در کل مجموعه نیروی زمینی کسانی با تخصص محسن شاید به ۱۰ نفر هم نرسند؛ محسن اصلا اهل غر زدن در انجام کار ها نبود.
حدود دو هفته بود که در پیرانشهر ماموریت بود؛وقتی برگشت به گردان تا برگه مرخصی استراحتش را امضا کند فرمانده به او گفت که باید فردا به کرمانشاه برود! همه منتظر بودیم محسن از کوره در برود و اعتراض کند، یا لا اقل محترمانه این ماموریت را قبول نکند اما محسن در کمال ناباوری همه ما قبول کرد!!
محسن فردای آن روز به کرمانشاه رفت و ما بعد ها فهمیدیم که همانروزی که محسن به کرمانشاه رفته قرار بوده اسباب کشی کند اما کار شخصی اش را به خاطر ماموریت محول شده به تعویق انداخته بود و به خاطر کارش همسر و فرزندش را در مضیقه قرار داده بود اما برای رفتن دوباره به ماموریت اعتراضی نکرده بود....
محسن حقیقتا برای خدا کار میکرد....
ثبت دیدگاه