شناسه: 339840

تقسیم غذا

اوایل ورود من به یگان بود قسمت بود که با شهید همگردانی باشیم محسن اون روزها از همدان میومد و تردد داشت واسه همین غذا هم با خودش میاورد
البته وضعیت یه جوری بود که همه پرسنل گردان اونموقع غذا نمیاوردن
بخاطر اینکه غذا هم کم بود نمیشد داخل جمع بشینی و غذا بخوری
هر موقع خدابیامرز میرفت یه گوشه که غذاشو بخوره از اونجا که عادت به تک خوری نداشت هیچوقت تنهایی نمیرفت یکی دو نفرهم باخودش میبرد
چندباری هم لطفش شامل حال ما شد
نمیدونم چرا یه دفعه این تو ذهنم اومد ولی گفتم خاطره ها بهانه خوبی برای ادامه راهشونه 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه