دل نوشته همسر شهید 3
وقتی خبر شهادتت به گوشم رسید آشوبی وجودم را فرا گرفت که هیچ پناهگاه امنی آرامم نمی کرد یاد حرفت افتادم که لحظه وداع گفتی باور کن آیه ی (( ان لله وانا الیه راجعون)) را ، همه ما مسافریم وباید روزی به مقصد برسیم پس چه زیبا با کوله باری سبک و با عزت مرگ را در آغوش بگیرم و زیبای شهادت را لمس کنیم ، لحظه ای که میگویند شهدا زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی میخورند و در زندگی جریان دارند حتی در دلتنگی شب تولد فاطمه که کودکت با پوشیدن لباست آرام میگیرد وبه خواب فرو میرود و محمد با نگاه به عکس تو دلتنگیش را به زبان می آورد ومیگوید هیچ چیز برایم بابا نمی شود حتی اگر تمام دنیا را به من بدهن دلگیر می شوم وقتی عده ای تو و هدفت را نشانه میگیرند، مگر آنها نمی دانند فاصله دهان تا گوش یک وجب بیشتر نیست از لحظه ای که زبان باز میکنند تا به گوش برسد خدا میشنود و میبیند ، چرا با این حرف ها دل امام زمان را خون میکنند ، چرا باور ندارند تو و دوستانت مدافعان عشق هستید ، مدافع حرم واژه ای ساده اما بیان کاری بزرگ است که رهبرم فرمود چند صبای دیگر مردم میفهمند این شهدا که جز اولیاء به حساب میایند ودر دیار غربت جان میدهند ثابت کردن که ما به عهد خود وفا کردیم و تو ای عزیز چه زیبا وخالصانه گفتی وصیت ما زبان حال ما وزبان حال ما پیام ما وپیام خون ما اطاعت از امر ولی فقیه واجرای قوانین الهی .
تو مهدی فاطمه را صدا کن
تو از برای فرجش دعا کن
ثبت دیدگاه