پسر همه سالمندان
هر هفته با دوستان بسیجیاش به آسایشگاه کهریزک سر میزد. میگفت پیرزن پیرمردها فکر میکنند ما فرزندشان هستیم، یک هفته نرویم میگویند چرا به ما سر نمیزنید.
قبل از رفتنش به سوریه ویزای سفر اربعین گرفته بود. زمانی که رفتنش به سوریه قطعی شد به همسرم گفت اگر به پابوس امام حسین(ع) آمدم که هیچ، ولی اگر نیامدم سلامم را به امام برسان و بگو در سوریه، در جوار خواهرشان مشغول دفاع هستم. طلبیده شد و به سوریه رفت. 21 روز بعد برای تشییع شهید میثم نجفی به مادرم تماس گرفت و تاکید کرد که در مراسم تشییع شرکت کنیم. شش روز بعد خودش به شهادت رسید.
ثبت دیدگاه