شناسه: 339903

فرمانده

بامداد روز جمعه 95/07/09 حوالی اذان صبح ،شهید مدافع حرم محسن فانوسی را که در یک اتاق بزرگ و ساده روی فرش نشسته بود و به پشتی تکیه داده بود در خواب زیارت کردم بسیار خوشحال و شگفت زده شدم ایشان را در آغوش گرفته و با حالی گریان دستش را بوسیدم ایشان لبخند زیبایی به لب داشت.به او گفتم آقا محسن پس کی ما را پیش خودت میبری ؟ یک فکر هم به حال ما کنید! ایشان به آرامی پاسخ دادند ناراحت نباشید به زودی به ما می پیوندید.
از ایشان پرسیدم آقا محسن از حاج حیدر (شهید مدافع حرم حاج حیدر ابراهیم خانی) چه خبر ،ایشان گفتند حیدر پیش ماست ،اینجا فرمانده ما شده است در همین حین با صدای اذان گوشی از خواب بیدار شدم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه