باید گریه کنی
میگفت اون سالی که اقا رضا میخواست استخدام سپاه بشه قرار بود یه عمل جراحی انجام بده که من شب پیشش موندم نیمه های شب رضا به من گفتن جای عمل خیلی درد میکنه و من رفتم به پرستار گفتم ولی پرستار گفت باید تحمل کنه... چون با رضا خیلی شوخی میکردم آمدم پیشه رضا و گفتم که دکتر گفته باید گریه کنی تا دردت کم بشه!!
رضا تعجب کرد و به سختی تلاش میکرد که گریه کنه مدتی گریه کرد که دیگه من دلم نیومد نگم و از یه طرف خنده ام گرفته بود که بهش گفتم الکی گفتم دکتر گفته باید گریه کنی....
بعدش کلی با هم خندیدیم
ثبت دیدگاه