شرح شهادت
عملیات ۴شب طول کشید یعنی نیمه تمام ماند... شب آخر حاجی و حدود ۱۰نفر از نیروهاش رفته بودن برا شناسایی که اوضاع جور دیگه ای شد النصره ای ها تدارک حمله دیده بودند برا شکستن محاصره. اگر محاصره شکسته میشد همه ما قتل عام میشدیم
حدودا ساعت ۱۲ گردان رسید به خط٬ پیش حاج رضا وقتی پشت بیسیم صحبت میکرد انگار تو اتاق نشسته٬ انقدر آرامش داشت که همه آرامش میگرفتن و نمیترسیدن
(بعدها ازش میپرسیدن٬چطور تو اون شرایط انقدر با آرامش حرف میزدی؟ انکار میکرد٬ میگفت :کی؟ من؟ اشتباه میکنی )
تا صبح مقاومت کردیم ولی از حدودای ساعت ۳دیگه صداش پشت بیسیم نمیومد پرس جو کردیم گفتن تیر خورده بردنش عقب ظهر بود فهمیدیم شهید شده٬ درواقع همون موقع شهید شده بود رفتیم بدن مطهرش رو با گلاب شستیم و اماده اش کردیم برا اوردن به ایران اون شب دیگه تا صبح خوابمون نبرد انقدر گریه کردیم...
نه من هیشکی حالش خوب نبود کاش بیشتر باهاش بودم کاش
ثبت دیدگاه