دل نوشته
آن هنگام که برای روزمره گیهایمان غوطه ور بودیم!
وبه سراب رنگارنگی های این دنیا خیره مانده بودیم!
و گوش جانمان پر شده بود از آهنگ دجالهای زمان!
بار دیگر صدایی جانسوز ...که جانسوز به گوشمان رسید!
و ندا سرمی داد :"هل من ناصر ینصرنی ؟"
آری این بار تصویر کربلا در سوریه تکرار می شود .
این بار حسین برای یگانه دخت مولایمان علی مدد می طلبید
و ما همچنان اسیرو دربند نفس خود...
واما تو رها از دلبستگی های دنیوی خویش
رضا جان
چه زیبا دنبال برادرانت قاسم و سجاد رخت بر بستی و چه سبکبال پر گشودی تا ندای مولایمان را اجابت کنی
و چه عاشقانه ای سرودید با برادرانت
عاشقانه ای به نام مدافـعــــــان حــــــــرم
و چه جانسوز بود خبر شهادتت که سوزاند جان و خیال مارا
و تو پر کشیدی و ماند برای ما دلتنگیها و حسرتها..............
ثبت دیدگاه