سرنوشت حسينى
تقديم به شهيدان مدافع حرم حسين معز غلامى و محمد حسين مؤمنى؛
به نام عشق به نام حسين، بسم الله
"سرنوشت حسينى" ...
"حسين" كه باشى، فرقى نمى كند غلامى باشى يا مؤمنى.
"حُبّ الحسين" كه داشته باشى، فرقى نمى كند "ذاكر الحسين" باشى يا "زين الدين".
اهل هجرت كه گردى، فرقى ندارد از ايرانى يا پاكستان.
گرد و غبار زيارت پياده اربعين سيد الشهداء [عليه السلام] بر سر و صورتت كه نشسته باشد، فرقى نمى كند چفيه بر گردنت باشد يا عمامه بر سرت.
اندازه "لباس شهادت" كه شوى، فرقى ندارد لباست سبز پاسدارى باشد يا جامه ات تقدس روحانيت.
دست بر دامان شهدا كه داشته باشى، فرقى نمى كند رفيق شهيد "جواد الله كرم" باشى يا شهيد "سيد مصطفى موسوى".
فرقى نمى كند همه اين ها را اگر باشى يا نباشى اما؛
زلال اشك بر غربت مهدى فاطمه [سلام الله عليها] از ديدگانت روان كه كرده باشى
چشم در چشم "ولى" كه دوخته باشى
جوشش خون علوى در رگ هاى غيرت كه داشته باشى
به مرام و مسلك حسينى مزين كه گردى
بى ريا و خالص كه باشى
مصداق آيه "أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ" كه شوى
وعده "بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ" را در مصحف شريف كه خوانده باشى ...
ناله مظلومان كه در گوشت طنين انداز شود
زائر كعبه شهودِ حسين [عليه السلام] مى شوى
چون موسى، نعلين تعلقات از پاىِ دل آزاد مى كنى
دست ارادت عباسى بر سينه مى نهى
مدال نوكرى "عقيلة الحوراء" [سلام الله عليها] بر سينه مى زنى
راه "قدس" را از "كربلا" بر مى گزينى
اسب جهاد را در مرزهاى عقيده جولان مى دهى ...
پناهنده حرم مى شوى
دست توسل بر ضريح بانوى سه ساله آرميده در دمشق مى زنى
و بر آستان حضرتش بال و پر مى سايى
روضه هاى طشت را به ياد مى آورى
آن سان كه؛
حسينى شدن را بر مى گزينى
صورت به سرخى خون خضاب مى كنى
چشم بر دستان كوچك "عمه سادات" مى نهى
و مهمان سفره كرم ارباب مى شوى
يعنى كه شهد شيرين "شهادت" گوارايت ...
"أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيب"
ثبت دیدگاه