راز تسبیح سبز
امین وقتی از اولین سفر سوریه برگشت، گفت «زهرا جان، سوغاتیها را بیاور. برای شما یک هدیه مخصوص آوردهام!» گفتم «من که سوغات نخواسته بودم! مگر قرار نبود از حرم بیرون نروی که خطر تهدیدت نکند!» گفت «حالا برو آن جعبه را بیار!» یک تسبیح سبز به من داد… با خودم گفتم من که تسبیح نخواسته بودم! گفت «زهرا این یک تسبیح مخصوص است…»گفتم «یعنی چی؟ یعنی گرونه؟» گفت «خب گرون که هست اما مخصوصهها… این تسبیح به همه جا تبرک شده … و البته با حس خاصی برایت آوردهام… این تسبیح را به هیچکس نده…» تسبیح را بوسیدم و گفتم خدا میداند این مخصوص بودنش چه حکمتی دارد …بعد شهادتش، خوابم برایم مرور شد.. تسبیحام سبز بود که یک شهید به من داده بود…
ثبت دیدگاه