دوره ی اصفهان
دوره اے رو تو اصفہان با شہید علےدوست بودم.
دوره همزمان با ایام محرم بود، بچہ هاے دوره با همڪاری مسئولین آموزشگاه تصمیم گرفتن با پولے ڪہ از خود بچہها جمع مےڪنن سہ نفر رو بہ ڪربلا بہ نمایندگے از طرف همہ بہ قید قرعہ اعزام کنند.
بالاخره روز قرعہ ڪشی رسید.
همہ بچہ ها تو حسینیہ جمع شده بودند. من و مہدی هم ڪنار هم نشسته بودیم ولے با این تفاوت ڪہ اشڪ همینجورے از چشمان نازنینش سرازیر بود و دعا مےڪرد ڪہ اسمش براے ڪربلا دربیاد.
حاج آقا شروع ڪرد بہ انتخاب اسامی، نفر اول انتخاب شد، نفر دوم هم انتخاب شد و مہدی همچنان اشڪ از چشمانش سرازیر بود. نوبت بہ نفر سوم هم رسید، حاج آقا ڪاغذ سوم رو هم برداشت و بہ همراه ڪاغذسوم، ڪاغذ دیگہ اے هم بالا اومد ڪہ چسبیده بہ ڪاغذ نفر سوم بود، با اصرار حاج آقا و بچہ ها ڪاغذ چسبیده شده ڪہ نفر چہارم مےشد انتخاب شد و قرار شد ڪہ هزینه سفر رو مسئولین بدن،
همه مشتاق بودن بدونن نفر چہارم ڪیه و نفسہا تو سینہ حبس شده بود.
ڪاغذ باز شد و حاج آقا گفت: آقاے مہدےعلےدوست
فقط خدا مےدونه ڪہ مہدی چہ حالے اون موقع داشت، رفت به زیارت بارگاه سالار شہیدان و خوش به حالش ڪہ الان ڪنار خود اهل بیته.
خاطره نقل شده توسط دوست شہید مہدے علےدوست
ثبت دیدگاه