محرم قلبم
محمد شهیدم..رویای پرپرم...مونس تنهاییم ...کجایی...
دراین اوج تنهایی تو را میطلبم.
این روزها قصه دلتنگیهایم را باهر کس که گفتم باختم نامحرمانی اشنا از ناگفته های دلم،از زخم زبانها،از شلاقهای چرخ گردون،از یتیم نوازیها،از خون به دل شدنها،از جفاهای روزگاران از دل دردمند و پر خونم،از همه ی زخمهای قلبم واز همه ی بغضهای مانده در گلویم شنیدند وقصه ساختند از این به بعد دردهایم را تنها با خدایم میگویم واز نامردمی ها گله ای ندارم سنگ صبوری دارم که همه ی درددلهایم رامیفهمدو قول داده که ثانیه به ثانیه درکنارم باشد
این روزها تنها یاد خدا واحساس حضور توست که دل درد مند وشکسته ام را تسلی داده است ومن
معنای زنده بودنم فقط این است میدانم که به همراه ظهور مولایم باز میایی و پرچم سرخ شهادت به دوش با خون جبینت مرهمی برای قلب پاره پاره ام می سازی.فریاد میزنم تا همه ی دنیا صدایم را بشنوند وبدانند که تمام دنیا یک طرف تویک طرف محمد
ثبت دیدگاه