شعر یکی از شاگردان شهید مالامیری برای این شهید بزرگوار
همواره مهر بودی و آبان نداشتی
دریای بی کرانه که پایان نداشتی
ای چهار فصل زندگی ات، عاشقانه سبز
گل بودی و بهار، بیابان نداشتی
ای از جهان رها و گرفتار درد عشق
جز وصل دوست چاره و درمان نداشتی
امروز صبح به من گفت زندگی
کاری به کار عالم امکان نداشتی
با ما بگو حقیقت پنهان خویش را
آری «خودی» همیشه نمایان نداشتی
درلحظه های عاشقی ات، نیمه های شب
آیا تو از بهشت فراخوان نداشتی؟
ثبت دیدگاه