شناسه: 340287

خاطرات شهید جمشیدآهسته

1-زیارت امام رضا به نیابت از شهید

نقل از همسر شهید:

مدت سه سال بود که با شهید عزیز زندگی مشترک داشتم. در طول این مدت هیچ گونه بدی از او ندیدم بسیار دست و دل باز بود، یاد دارم آن زمانی که در سوسنگرد بود حدود 5000 تومان حقوق می گرفت، مقداری از آن را برای خودش نگه می داشت و مابقی پول را پیشاپیش برای من و خانواده اش می فرستاد تا ما در مذیقه مالی نباشیم.

بارها به من سفارش می کرد که مقداری از حقوقش را به فلان فامیل که از نظر مالی ضعیف بودند بدهم. او هیچ وابستگی به پول و مال دنیا نداشت. به یاد دارم آخرین باری که به جبهه می رفت به من گفت اگر عمری بود و برگشتم این دفعه با هم به زیارت امام رضا می رویم و اگر هم من برنگشتم خودت حتماً برو و امام هشتم را زیارت کن و نایب من باش.

شهید عزیز نسبت به بی حجابی خیلی حساس بود ولی هیچ وقت با خشم و خشونت من را به حجاب وادار نمی کرد، همیشه با رویی خوش من را به داشتن حجاب دعوت می کرد. روزی همراه با چند نفر از زنان همسایه که فامیل بودیم در کوچه نشسته بودیم و با هم صحبت می کردیم شهید عزیز به من گفت زنان مومن باید در منزل با هم صله ارحام داشته باشند. شهید دلش از دنیا بسیار سیر بود یادم هست آخرین باری که می خواست به جبهه برود از دایی اش حلال طلبی کرد و به برادرزاده اش می گفت این سفر، سفر آخرم است. این بار که به جبهه بروم شهید می شوم و دیگر برنمی گردم. انگار که او از دیدار معشوقش، لقاءالله به تازگی خبر داشت.

2-نوجوانی که مسئولیت خانواده را عهده دار بود

نقل از مادر شهید:شهید بسیار مسئولیت پذیر بود یادم هست زمانی که شهید همراه با برادر کوچکترش در مدرسه عزیزاله ضیاعی در خیابان اسدآبادی مشغول تحصیل بودند چون شهید شاگرد ممتازی بود و ضریب هوشی بالایی داشت او را به دبستان خیام انتقال دادند و برادرش در همان دبستان ماند ولی شهید باز به خاطر برادرش حاضر نشد که به مدرسه خیام برود و در همان مدرسه برای ادامه تحصیل ماند واین در حالی بود که مدرسه خیام از نظر امکانات رفاهی و معلمین نسبت به مدرسه عزیزاله ضیایی خیلی بهتر بود. دو برادر تا پایان دوره ابتدایی با هم تحصیل کردند بعد از یک سال که پدر عزیزش را از دست داد و مسئولیت اداره خانواده بر عهده وی افتاد همین مسئله باعث شد که او مدرسه روزانه را ترک کند و برای تأمین مخارج خانواده روزها کار می کرد و درس را به صورت شبانه در مدرسه سید جمال الدین اسدآبادی ادامه دهد و موفق به اخذ مدرک اول راهنمایی شد.

3-نماز و فرائض دینی چراغ راه شهادت

عیسی ارشادی که بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است می گوید شهید عزیز در انجام فرائض دینی کوتاهی نمی کرد و مردم را به کارهای نیک دعوت میکرد اگر کسی درحق وی بدی می کرد با گشاده رویی جواب می داد و می گفت هر کسی کار بدی انجام دهد برای خود انجام داده و نباید من هم مانند او باشم و بدی کنم بلکه من باید بهتر از وی عمل کنم و هیچ کس به خاطر گناهان دیگران در روز قیامت مورد بازخواست قرار نمی گیرد. همرزم شهید می گوید شهید در سال 1361 به عنوان نیروهای بسیج مردمی راهی جبهه شد و در عملیات بیت المقدس در همان سال که برای آزادسازی خرمشهر انجام شد حضور داشت و بر اثر ترکش خمپاره از ناحیه سر مجروح گردید ولی باز هم حاضر نبود جبهه را ترک کند و برای بهبود به پشت جبهه منتقل شود و همچنان به مبارزه ادامه داد. شهید بسیار غیور بود با سن کم روحیه ای بزرگ و شجاعتی خاص داشت.

شهید به همراه شهید تیمور بارانی بیرانوند در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و در تظاهرات برعلیه رژیم منحوس پهلوی فعالانه شرکت داشتند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این دو رفیق دوستی خود را در راه حفظ انقلاب ادامه دادند سرانجام تیمور بارانی بیرانوند در سال 1359 به خدمت سربازی ارتش درآمد و در خرداد 1361 در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید یعنی سه روز قبل از به اتمام رسیدن خدمت مقدس سربازی و شهید عزیز همچنان راه آن یار از دست داده را ادامه دادند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه