خبر شهادت
خبر شهادتش را از طریق یکی از دوستان در شبکههای اجتماعی متوجه شدم. عکسی از محمد که متعلق به سه سال پیش بود منتشر شده بود. اما همسرم به من گفته بود اگر اتفاقی برای من افتاد یکی از دوستانم با شما تماس میگیرد. هر خبری غیر از این به شما رسید باور نکنید.
در همین اثنا برادرم به خانه ما آمد. گوشی آقا محمد که در خانه مانده بود زنگ خورد. یکی از دوستانش بود. تلفن را دادم به برادرم که صحبت کند و بعد هم خداحافظی کردند. گوشی را که گرفتم پیامکی از طرف دوست محمد به برادرم آمد که «بیا همدیگر را ببینیم تا بگم چه اتفاقی برای محمد افتاده». آنجا بود که بند دلم پاره شد. متوجه شدم اتفاقی افتاده و برادرم را قسم دادم اما ایشان گفتند آقا محمد مجروح شده است.
تا فردا ظهر به هر جایی که فکرمان میرسید زنگ زدیم تا خبری از محمد بگیریم. یک بار گفتند مجروح شده، یک بار گفتند اسیر شده، یک بار گفتند به کما رفته. ظهر بود که پدر محمد با یکی از دوستانش تماس گرفت. ایشان عادت داشتند که صدای تلفن را همیشه روی بلندگو میگذاشتند، آن طرف خط یکی از همرزمان همسرم بود که گفت« آقای اینانلو، پسرتان مجروح شد. بچهها او را داخل یک خودرو گذاشتند تا به عقب بیاورند که متأسفانه ماشین را میزنند. پسرتان آسمانی شد.» دیگر هیچ صدایی نمیشنیدم. اصلاً انگار زمان برای من ایستاده بود. انگار دنیا تمام شده بود.
ثبت دیدگاه