شناسه: 340364

خاطرات شهیدفاروق زاهدی

( به نقل از پدر شهید ، حاج صالح زاهدی ) : پسر من فردي آرام ، با متانت و سر به زیر بود گاهي آنقدر سرش را پائين مي آورد که به او تذکر مي دادم و به او مي گفتم در هنگام راه رفتن يک کمي سرت را بالا بياور . درسش را تا سوم راهنمائي ادامه داد و سپس خواست که در ژاندارمري استخدام شود ، گفت پدر جان انسان روزي به دنيا مي آيد و روزي هم از دنيا خواهد رفت پس جاي هيچ ترسي نيست . پسرم برای دفاع از دین و ملت به جبهه شتافت در مورد يکي از عمليات ها می گفت لشکر آنها که لشکر 77 خراسان بود به سوي بصره حرکت مي کنند . با موفقيت پيش مي روند و نيروهاي دشمن را وادار به عقب نشيني مي کنند ولي از طرف دهلران نيروهاي منافقین و صدام حمله مي کنند و از بمب شيميايي استفاده مي کنند ولي لشکر آنها مهمات زيادي را از آنها می گیرند و به پشت جبهه انتقال مي دهند و براي کمک به نيروها در قسمت دهلران به عقب برمي گردند .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه