به امیرعلی بگو پدرت یه قهرمان بوده
دو یا سه روز قبل از شهادت همسرم بود که از سوریه تماس گرفت مثل همیشه
بعداز احوالپرسی و صحبت های روزانه خیلی عادی بدون اینکه هیچ لرزشی تو صداش باشه به من گفت :
اگه یه وقت اتفاقی برای من افتاد به امیرعلی بگو پدرت یه قهرمان بوده.
من خیلی ناراحت شدم،گفتم این حرفا چیه میزنی ، منظورت چیه ، وسط حرفم پرید و بالحن قاطعانه گفت : خوب گوش کن ببین چی میگم، دقیق به حرفم گوش بده و دوباره حرفش رو تکرار کرد و گفت:
به امیرعلی حتمابگو من قهرمان بودم ، من اصلا تواون لحظه منظور علی رو متوجه نشدم چون اصلا تو ذهنم فکر شهادت نبود.
ولی الان که این اتفاق افتاده متوجه میشم که همسرم واقعا یه قهرمان بوده.
فقط یه قهرمانه که میتونه چند روز از فاصله نزدیک دشمن رو با چشم ببینه و مثل روزهای قبل به زندگی عادی خودش ادامه بده ،افزایش تعداد نیروهاشون رو تو فاصله چند کیلومتری خودش ببینه ولی اصلا تو تماس های تلفنی همیشگیش به روی خودش نیاره،و صداش،لحن حرف زدن و موضوع صحبتش تغییر نکنه وبرای اینکه از استرس و اضراب منم کم بشه تازه بیشتر بخنده و شوخی کنه.
و من به توصیه همسرم گوش کردم ، زمانی که میخواستم خبر شهادت پدرامیرعلی رو بهش بگم گفتم که باباعلی تو قهرمان بوده،فقط قهرمان ها میتونن شهید بشن.
امیرعلی یه پسربچه 5 ساله تو اوج شیطنت و بازیگوشی خوب معنی حرف من رو فهمید معنی شهادت،قهرمانی و بی پدر شدن رو.
ثبت دیدگاه