شناسه: 340422

نامه ای برای همسرم

سلام عزیز دلم درست یک سال گذشت که تو را ندیدم سال گذشته در چنین شبی مشغول جمع کردن وسایلت بودم .

و تو در فکر رفتن و من نمیدانستم به چه سفر طولانی خواهی رفت و زمان دوباره دیدن تو برای من نامعلوم خواهد شد.

 تو با تمام وجودت سعی میکردی از لحظه لحظه بودن در کنار ما استفاده کنی چون میدانستی به کجا میروی و من فکر میکردم این سفر هم مثل بقیه سفرهایت است

در عین دلتنگی به امید دیدار مجدد و درک شیرینی این دیدار

درست صبح روز سیزدهم فروردین ماه بود که بعد از نماز صبح وصیتت را نوشتی و چه نوشته ای، نوشته ابدی و من بیخبر از نوشته ات

عزیز دلم میخواهم از این یک سال بگویم که چه گذشت ، از امیر علی برایت بگویم که تمام عشقت بود از چگونه گفتن خبر شهادتت به همه وجودت همانطور که خودت در وصیت نامه ات نوشته ای به پسرت که تمام هستی من شما هستی

حالا تمام هستیت تنها شده البته یاد گرفته که با آقامون درد و دل کنه چون خودت بهش یاد دادی

نیستی ببینی یک سال بزرگ شده همیشه قیافه خودش را با تو مقایسه میکنه آخه میخواد مثل تو قهرمان بشه

خودم که دیگر بماند چگونه میگذرانم فقط این را بدان که بدون تو خیلی دلتنگم 

امیدم به این است که در بهشت همنشینت باشم با تمام وجود دوستت دارم و تو را به خدا میسپارم

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه