استخاره
سال 75 بود یه روز علی اصغر اومد خونه گفت میخوام برم سپاه استخدام بشم،منم چون پدرش نظامی بود و خیلی سختی کشیده بودم گفتم،نباید بری من راضی نیستم.
اونم گفت باشه اگه شما راضی نباشی نمیرم چون من مسئلم رو پرسیدم گفتن اگه پدرومادر راضی نباشن نمیتونی بری.
چندماه از این موضوع گذشت،همه با هم خانوادگی رفته بودیم مشهد،اونجا علی اصغر به من گفت یه آقا سیدی هست اینجا استخاره میکنه اگه هر چی جوابش اومد شما قبول میکنی؟
منم رفتم تو فکر،تو دلم با آقا امام رضا درد و دل کردم و گفتم هر چی خیره پیش پای بچه من بزار،من راضیم به رضای خدا.
به پسرم گفتم باشه بریم،ما هم رفتیم و اون آقا سید هم استخاره کردو جواب استخاره اومد:
اول کارت خیلی سختی داری ولی آخرش عابقت به خیری داری.
واقعا هم پسرم عاقبت به خیر شد، همون جایی و همون چیزی که از خدا میخواست و یه عمری آرزوش رو داشت رسید.
ثبت دیدگاه