ماجرای قرائت زیارت عاشورا روی پشتبام و دستهای کوچک هادی رو به آسمان
خواهر شهید هم معتقد است از همان اول برای مادرش مهم بود کودکیشان چگونه میگذرد، با مثال حرفش را بیشتر توضیح میدهد و میگوید: «مادرم ما را به پشت بام خانه میبُرد و نذر کرده بود 40 شب زیارت عاشورا بخواند. ما را میبرد میگفت زیر آسمان که باشیم به خدا نزدیکتریم. هادی این فضا را خیلی دوست داشت. مادرم میگفت وقتی من دعا میخوانم شما دستهایتان را بالا ببرید و الهی آمین بگویید چون شما دلهای پاکتری دارید. در کنار دعای مادرم شیطنت هم میکردیم و همه وقت را دست به سینه نمینشستیم اما الهی آمین را میگفتیم. هادی از همان موقع راهش را شناخته بود. شبهای احیا مادرم، ما را به همین مسجد میآورد. گاهی نماز میخواندیم و گاهی خوابمان میبرد. هادی آن موقع خیلی کوچک بود. مادرم صدایمان میزد میگفت بلند شوید باید قرآن سر بگیرید. اگر بیدار میشدیم که هیچ اگر نه مادرم خودش قرآن را باز میکرد و میگذاشت روی سرمان. از همان بچگی برایش مهم بود این چیزها در تربیت بچههایش باشد و تأثیرش را هم گذاشت که هادی حالا اینطوری عاقبت به خیر شده است».
ثبت دیدگاه