نیت صاف
ميثم خیلی مظلوم بود. سه چهار روز قبل شهادتش، شهید قدیر سرلک و روح الله قربانی شهید شدند. میثم خیلی ناراحت بود و تا فرصت میکرد و تنها میشد با خود خلوت میکرد و مثل بچه ها زار زار گریه میکرد و میگفت: تازه فهمیدم واقعا نیتم تا الان صاف صاف برا خود خدا نبوده که اگه بود الان پیش قدیر و روح الله بودم.
شب عملیات تا صبح من و محمدحسین (شهید محمدخانی) و میثم زیر یه پتو ازشدت سرما می لرزیدیم. میثم قبل نماز صبح برای نمازشب برخاست. حالت خاصی داشت که محمدحسین گفت: میثم دیگه جاش اینجا نیست.
قبل از اینکه خط برویم به شوخی بهش گفتم:
میثم؛ نیتت صاف شد؟
با اون چشم های معصومش نگاهم کرد و با یه لبخند گفت: صاااف صاااف
از این" صاااف صاااف" گفتنش تا لحظه ای که از خون گلوش غسل خون کرد بیشتر از چند دقیقه طول نکشید و چه زیبا مثل اربابش حسین(ع)، بی سر به دیدار یار رفت
ثبت دیدگاه