شناسه: 340472

نیت صاف

ميثم خیلی مظلوم بود. سه  چهار روز قبل شهادتش، شهید قدیر سرلک و روح الله قربانی شهید شدند. میثم خیلی ناراحت بود و تا فرصت میکرد و تنها میشد با خود خلوت میکرد و مثل بچه ها زار زار گریه میکرد و میگفت: تازه فهمیدم واقعا نیتم تا الان صاف صاف برا خود خدا نبوده که اگه بود الان پیش قدیر و روح الله بودم.

شب عملیات تا صبح من و محمدحسین (شهید محمدخانی) و میثم زیر یه پتو ازشدت سرما می لرزیدیم. میثم قبل نماز صبح برای نمازشب برخاست. حالت خاصی داشت که محمدحسین گفت: میثم  دیگه جاش اینجا نیست.

قبل از اینکه  خط برویم به شوخی بهش گفتم:

میثم؛ نیتت صاف شد؟

با اون چشم های معصومش نگاهم کرد و با یه لبخند گفت: صاااف صاااف

از این" صاااف صاااف" گفتنش تا لحظه ای که از خون گلوش غسل خون کرد بیشتر از چند دقیقه طول نکشید و چه زیبا مثل اربابش حسین(ع)، بی سر به دیدار یار رفت
 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه