اولین شبی که محسن رو دفن کردیم
اولین شبی که محسن رو دفن کردیم،با میثم و یکی دیگه از دوستان تا صبح پیش محسن بودیم...
موقع برگشت که داشتیم میومدیم یه لحظه صبر کرد میثم...گفت باورت نمیشه الان که دارم راه میام انگار یه کوه رو دارم با خودم میکشم..(این جملش هیچ وقت از یادم نمیره)...گفتم چطور مگه حاج میثم؟گفت مخاطب های گوشیم رو که نگاه میکنم میبینم اکثرا بچه ها شهید شدن یا مجروحن...بعد از محسن و مهدی خیلی خیلی شکسته شده بود...وقتی که میثم شهید شد وصیت نامش رو که خانوم اقا میثم اورد ،وصیتش رو با یه شعر شروع کرده بود...وقتی اون شعرو خوندم یاد اون حرفش افتادم...دنیا رو سه طلاقه کرد ..
از کوی جنون سلسه واران همه رفتند...
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند...
نی کوه کن بی سروپاماندو نی مجنون..
از کوی جنون سرو خرامان همه رفتند
ثبت دیدگاه