سردی چهارچوب قاب عکس پدر
روز چهلم میثمم توی مسجد این دو دختر نازدانه ، دل مرا آتش زدند، با عکس پدر عشقبازی میکردند، لحظه ای این قاب عکس را از خود جدا نمیکردند ، بجای گرمای حضور پدر سردی چهارچوب قاب را به آغوش میکشیدند، میدانم که خود خدا همه جوره هوای این دو دردانه ما را دارد ولی از خدا میخواهم که صبری به ما عطا کند که بتوانیم کمبود حضور میثم را تحمل کنیم. عشق میثم به فرزندانش مثال زدنی بود وقتی در منزل بود وقف دردانه هایش بود، و حالا نبودش برای ما خیلی سخت است.
میثمم عاشق زندگیش بود ، عاشق زن و فرزندانش بود، عاشق رشد و تعالی دخترانش بود، عاشق این بود که عروس شدن دخترانش را ببیند ، اما از همه اینها بالاتر عاشق ولایت بود، عاشق ناموس علی بود عاشق عمه سادات بود عاشق دفاع از حریم ولایت بود و در آخر عاشق شهادت بود.
ثبت دیدگاه