اولین اعزام
اکبر برای اولین بار سال 92 اعزام شد. هنوز فرزندش به دنیا نیامده بود. در اولین حضور اکبر در جبهه 2 اتفاق مهم افتاد. یکی شهادت امیر کاظم زاده از خدمه های تانک بود که تکه های پیکرش بین مواضع خودی و دشمن مانده بود، که اکبر پیکر شهدا را برگرداند. و اتفاق دیگر شهادت همرزم عراقی اش که در عملیات، کنارش به شهادت رسید. در مورد شهادت دوست عراقی اش می گفت: «یک لحظه دیدم بر اثر اصابت گلوله تانک به دیوار کناریمان خاک روی سر ما می ریزد. من به فکر این افتادم که اگر شهید شوم بچه چه می شود؟ در همین فکرها بودم که دیدم تیر به سر رفیقم اصابت کرد و به شهادت رسید. به خاطر این 2 اتفاق خیلی بهم ریخته بود. می گفت: «هرشب خواب عملیات و .... می بینم. » خیلی حسرت آن لحظه را می خورد. وقتی خبر شهادت بچه ها را می آوردند حالش بدتر می شد و به حال شهدا و رفقای مجروح غبطه می خورد.
ثبت دیدگاه