شناسه: 340545

تلفن مغزی

وقتی در غیاب مسعود، دلم تنگ می‌شد می‌رفتم به تلفن نگاه می‌کردم می‌گفتم بگذار به مغز مسعود پیام بفرستم
می‌گفتم من یک مادر هستم حتما دلتنگی من به مسعود منتقل می‌شود و می‌فهمد.
در دلم می‌گفتم مسعود زنگ بزن دلم تنگ شده اگر همان روز زنگ نمی‌زد فردایش زنگ می‌زد.
می‌گفت مادر ما اینجا تلفن نداریم فقط یک تلفن داریم که گاهی شارژش تمام می‌شود به خیلی‌ها نمی‌رسد.
هربار که دلم هوایش را می‌کرد و با او اینطور ارتباط می‌گرفتم حتما زنگ می‌زد.

 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه