شهید گره گشا
نقل از مادرشهید:یک مشکل خیلی بزرگی داشتم دیدم خودش و پدرش توی اتاق وایستادند روبه روم داخل یک اتاقی نشستند شروع کردند گریه کردن خیلی گریه کردن گفتم باهام حرف بزنید حرف نزدند و رفتند بعدا دیدم مشکلم حل شد.
نقل از مادرشهید:یک مشکل خیلی بزرگی داشتم دیدم خودش و پدرش توی اتاق وایستادند روبه روم داخل یک اتاقی نشستند شروع کردند گریه کردن خیلی گریه کردن گفتم باهام حرف بزنید حرف نزدند و رفتند بعدا دیدم مشکلم حل شد.
ثبت دیدگاه