خداوند بهترینها را برای شهادت انتخاب میکند
بهمن فرجزاده از همسایگان و پدر ابراهیم فرجزاده از همرزمان و دوست نزدیک شهید است.
او میگوید: مصطفی در میان دوستان ابراهیم خیلی خاص بود. او بسیار مؤدب و مهربان بود و رفتارش خیلی سنجیده و عاقلانهتر از سن و سالش بود و اگر کسی او رامی دید تصور نمیکرد که پسری ۲۰ـ ۱۹ ساله است.
بهمن فرجزاده میگوید: سالها قبل یکی از اهالی محل را میشناختم که رفتارش خیلی شبیه مصطفی بود. شهید شریفی از شهدای محله زاهدی در مغازه تراشکاری کار میکرد و با اینکه خیلی کمسن و سال بود خیلی عاقلانه رفتار میکرد و بسیار مهربان بود. همه دوست داشتند با او حرف بزنند و از حرفهایش لذت میبردند و من هر وقت سیدمصطفی را میدیدم به یاد شهید شریفی میافتادم.
او با اشاره به اینکه ابراهیم همرزم او بود میگوید: ابراهیم و سیدمصطفی با هم در عملیات برون مرزی شرکت داشتند و زمانی که پسرم از سوریه زنگ زد و گفت که سید شهید شده همه شوکه شده بودیم.
فرجزاده به درسخوان بودن شهید اشاره میکند و میگوید: یکی از شرطهای مهم برای شرکت در عملیات برون مرزی رضایت داشتن پدر و مادر است و سیدمصطفی برای رفتن نیاز داشت که از خانواده رضایتنامه بگیرد. گرفتن رضایت از پدرها کار چندان سختی نیست، اما باید مادرها را هم که بیشتر نگران فرزندانشان هستند راضی کنند و سید با دادن اطمینان خاطر از بازگشت خود و ادامه تحصیل در دانشگاه رضایت مادر را گرفته بود، اما از آنجا که خداوند بهترین نعمتهایش را به بهترین افراد امتش میدهد او را برای شهادت برگزیده بود.
ثبت دیدگاه