شناسه: 340771

خادمی

محمدرضا خیلی باانرژی بود و شوخ طبع. در دوران خادمی، باتمام خستگی های ناشی ازکار ، شیطنت هایش به جا بود و
هر شب باخادم ها جشن پتو و ... اجرا میکرد .
مسئولمان دائما به من و محمدرضا تذکر میداد که کمتر شیطنت کنیم. یادم هست که یک بار آن برادر مسئول عصبانی شد و سرمان داد زد .
من ازاین رفتار خیلی ناراحت شدم و حتی تصمیم گرفتم  که برگردم و ادامه ندهم. اما محمدرضا آرام و ساکت بود و چیزی نگفت و با همان اخلاص همیشگی به خادمی اش ادامه داد. و سرانجام و عاقبت این خادمی، با شهادت گره خورد.

 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه