وقتی نارنجک هم نتوانست حاج حمید را شهید کند
گروه ها و سازمان های بسیاری چه در داخل کشور و چه از خارج کشور قصد ترور حاج حمید را داشتند. سال 72 ساکن یکی از محله ها بودیم. یک شب سرد زمستانی بود. حاج حمید برای دیدن اخبار به سالن پذیرایی رفته بود و بعد از دیدن اخبار از شدت خستگی همان جا به خواب رفته بود. من و بچه ها که امتحانات ثلث اول را می گذراندند در اتاق انتهایی خانه بودیم.
ناگهان صدای انفجاری بلند شد که همه ما را از جا پراند. ما به سرعت از اتاق خارج شدیم تا به سمت حاج حمید برویم که دیدیم حاج حمید هم از اتاق پذیرایی خارج شده و به طرف ما می آیند همه جا تاریک بود. حاج حمید فکر کرده بود که برای ما اتفاقی افتاده است و مدام از ما می پرسید: «شما حالتان خوب است؟ » اما دیدیم که دود غلیظی از اتاق پذیرایی بیرون می آمد . همه همسایه های محله مان به کوچه آمده بودند و به دنبال علت آن انفجار بودند. بعضی از همسایه ها هم از پشت بام به داخل حیاط خانه مان آمده بودند تا حال ما را جویا شوند.
فردای آن شب، پلیس و سپاه به خانه ما آمدند و محل حادثه را بررسی کردند و مشخص شد که یک گروه قصد ترور حاج حمید را داشتند و یک نارنجک دستی از پنجره سالن پذیرایی به سوی حاج حمید انداخته بودند که خوشبختانه حاج حمید آسیبی ندیده بود. فقط پتویی که زیر آن خوابیده بود به شدت سوخته بود و در و دیوارهای سالن پذیرایی پر از ترکش های نارنجک شده بود.
از شب بعد سپاه یک سرباز مسلح برای حفاظت از حاج حمید جلوی خانه گذاشت اما حاج حمید راضی به این کار نمی شد و هر بار آن سرباز را رد می کرد اما سپاه دورادور مراقب او بود تا اینکه حاج حمید مجبور شد برای تامین امنیت بیشتر به تهران منتقل شود.
ثبت دیدگاه