هدیه اولین تولد
اولین تولدم ۳ تا النگوی پهن برایم خرید. هدیهام را خیلی دوست داشتم، محمد آنها را با ذوق و شوق خریده بود. وقتی برای ساخت خانه، پول کم داشتیم، اصرار کردم که النگوهایم را بفروشیم. به سختی قبول کرد اما با ناراحتی گفت «سادات، جبران میکنم!» گفتم «به طلا حساسیت دارم. اذیتم میکند.» سرش را پایین انداخت و آرام گفت «جبران میکنم…»
ثبت دیدگاه