چقدر جایش خالی بود
همیشه میگفت تو خیلی محکمی که از کارم شکایت نمیکنی. واقعیت این بود که اردتی که به خانم حضرت زینب داشتم، جای اعتراض باقی نمیگذاشت. البته بعد از شهادت محمد که به سوریه رفتم و وضعیت مردم آنجا را دیدم بیش از پیش به لزوم حضور محمد و امثال او در آنجا پی بردم. اتفاقاً محمد در تلاش بود که وقتی خودش آنجاست، من را هم ببرد. مخصوصاً دفعه آخر. اما قسمت اینطور شد که بعد از شهادت او به محل رزم او بروم… چقدر خای محمد خالی بود!
ثبت دیدگاه