شناسه: 340874

مهربان و دلسوز، امیدوار و خانواده‌دار بود

اخلاقش عالی بود. هیچ نقصی نداشت. خیلی مهربان و دلسوز، امیدوار و خانواده‌دار بود. هر کسی داخل خانه آن‌ها می‌رفت، دلش نمی‌آمد بیرون بیاید. گاهی می‌شد سه روز خانه آن‌ها می‌ماندیم. اینقدر خودش و همسرش مهربان بودند و به بقیه می‌رسیدند که همه آن‌ها را دوست داشتند. با بچه‌ها کشتی می‌گرفتند و با آن‌ها بازی می‌کردند. با همه مهربان بود. عاشق همسرش بود. چهار نوه داشت که خیلی به آن‌ها می‌رسید. آخرین بار تولد مسعود ما بود که دور هم جمع شدیم. هرچند که مسعود دو سال است شهید شده ولی خواهرزاده شهید مصطفی نبی لو بود و به یاد تولدش بودیم. شب تولد مسعود خانه خواهرم بودیم و شام آنجا دعوت داشتیم. آقا مصطفی می‌آمد کنار ما در آشپزخانه می‌نشست. خواهرم می‌گفت: «زشت است برو کنار دامادها بنشین.» می‌گفت: «آن‌ها را دیده‌ام، می‌خواهم حالا شما را ببینم.»

مصطفی خیلی انقلابی و دلسوز بود. در دوران دفاع مقدس مدام جبهه بود و در این جبهه چند بار جانباز شد. یک بار در جریان مجروحیتش در جبهه جنگ تحمیلی طوری فکش آسیب دیده بود که دندان‌هایش را درآورده بودند و یکی یکی دوباره در فکش جا گذاشته بودند. قبل از ترمیم کامل تمام فک را سیم پیچی کرده بودند و فکش مدتی باز نمی‌شد و از راه نی از لابلای دندان‌ها فقط می‌توانست مایعات بخورد. قبل از آن هم مدتی از راه بینی تغذیه می‌کرد. چند ماه اینگونه عذاب کشید تا خوب شد.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه