شناسه: 341001

گلی از گل‌های بهشت

علی خودش بچه خوبی بود. ذات پاکی داشت. از همان کوچکی دنبال کار هیئت و امام حسین(ع) و کمک به مردم بود. وقتی خیلی بچه بود با خودم به هیئت می‌بردمش. روح و جانش با ذکر امام حسین(ع)‌ و اهل بیت به هم آمیخت طوری که بعدها می‌گفت از من هر چیزی بخواهید جز اینکه برنامه هیئت را تعطیل کنم. پسرم یک مداح افتخاری بود و امکان نداشت مراسم ماه محرم را از دست بدهد. یا ایام شهادت یکی از اهل بیت و معصومین باشد و او غیر از پیراهن مشکی لباس دیگری به تن کند. مادر به یاد می‌آورد که علی کوچولو چادر مشکی او را می‌گرفت و برای درست کردن هیئت همراه سایر بچه‌ها در کوچه هیئت خودشان را درست می‌کردند. این بچه هیئتی هرچه بزرگتر می‌شد عشق به اهل بیت را با بصیرت بالاتری درک می‌کرد و عاقبت به جایی رسید که همیشه می‌گفت: هرچه دارم از امام حسین دارم.

علی توجه زیادی به جذب بچه‌ها و نوجوان‌ها به بسیج داشت. بچه‌های کوچک را در پایگاه بسیج جذب می‌کرد و الان همان بچه‌ها بزرگ شده‌اند و پاجای پای او گذاشته‌اند.»

مادر شهید با سوز خاصی از پسرش می‌گوید. هرچه نباشد او و همسرش پسری را از دست داده‌اند که شاید آرزوی هر پدر و مادری باشد. جوانی که تمام زندگی‌اش را وقف کمک به دیگران کرده بود و عاقبت نیز با برترین مرگ‌ها که همان شهادت است، عمر 29 ساله‌اش را تمام کرد.
 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه