شناسه: 341003

مجروحیت پیش از شهادت

شهید علی امرایی چند روز قبل از شهادت مجروح می‌شود. اما از همرزمانش می‌خواهد هیچ حرفی در این خصوص به خانواده‌اش نزنند و حتی به یکی از آنها می‌گوید «هرچه خواستی به تو می‌دهم اما خبر مجروحیتم را به خانواده‌ام نرسان.» مادر شهید در ادامه می‌گوید: ما هر شب با علی تماس داشتیم. یا او زنگ می‌زد یا پدرش تماس می‌گرفت. تا رسیدیم به روز پیشواز ماه مبارک رمضان که من رفتم خانه پسر بزرگم و دیدم ساک علی آنجاست. گفتم علی آمده است؟ برادرش گفت نه ساکش را فرستاده. درونش را نگاه کردم دیدم سه بسته شیرینی سوریه‌ای، یک پیراهن مشکی و شال و یک شلوار نظامی با خمیردندان و مسواک است. همین حین علی زنگ زد و گفتم اینها را چرا فرستادی؟ گفت من آنها را لازم ندارم. در حالی که پیراهن مشکی را برده بود تا 21 رمضان در شهادت امام علی(ع) بپوشد.

به هرحال سوم ماه رمضان آخرین تماسش را گرفت. من آن وقت خانه خواهر علی بودم. شب پنجم ماه رمضان هرچه به او زنگ زدیم گوشی‌اش بوق می‌خورد ولی جواب نمی‌داد. من اضطراب گرفتم. فردا صبحش ساعت 9 در حیاط بودم که پسر بزرگم آمد و گفت کجا می‌روی؟ گفتم کلاس قرآن دارم. پرسید خانه کسی است. من هم آن چه توی دلم داشتم را رک و راست به زبان آوردم. گفتم علی شهید شده. برادرش جا خورد و خواست انکار کند اما از وقتی که علی رفته بود من خودم را آماده شنیدن خبر شهادتش کرده بودم. گاهی خانه را مرتب می‌کردم که در برابر خبر شهادتش غافلگیر نشوم و همه چیز مهیا باشد. همان روز خبر شهادتش را به من دادند.»

پیکر علی امرایی چند روز بعد به خانه برگشت و خواهرش پیراهن مشکی‌اش را روی کفنش انداخت و شال سیاهش را دور کمرش بست. علی کفنش را خودش از کربلا آورده بود. هر سفر زیارتی مثل مشهد و کربلا و حتی حج که می‌رفت، کفن را با خودش می‌برد و توی خانه هم از مادر می‌خواست کفن را دم دست بگذارد. او همیشه در انتظار شهادت بود.
 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه