شناسه: 341155

رفتن به سوریه محک من برای حضور در عاشوراست

فرزند شهید: روزهای اخر بابا خیلی فرق کرده بود مدام صحبت از امام حسین (ع)، صحبت شب عاشورا، صحبت یاران امام حسین (ع) را می کرد و می گفت: شب قبل از حادثه عاشورا امام حسین (ع) یارانش را جمع کرد و گفت فردا هیچ یک از ما زنده نمی‌مانیم، من بیعتم را از شما برمی‌دارم بعد گفت مشعل ها را خاموش کنند تا هر که خواست، برود و یک عده رفتند و بعد ۷۲ تن از یارانی که ماندند، از بین دو انگشت حضرت جایگاه خود را در بهشت دیدند.

چند روز قبل از رفتن بابا، از او پرسیدم دلیل رفتنت به سوریه چیست؟ در جوابم گفت: من بارها و بارها به این موضوع فکر کردم که اگر الان به سوریه نروم، یقینا در زمان امام حسین (ع) هم اگر بودم در واقعه عاشورا شرکت نمی کردم، اگر الان بروم خیالم راحت است که آن موقع هم می رفتم، این حرف بابا مصداق بارز «کل یومُ عاشورا و کل ارضٍ کربلا» بود که نشان می داد لحظه ای پدرم از مکتب عاشورا و نهضت حضرت زینب (س) فاصله نگرفت.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه