شناسه: 341171

یقین داشتم که شهید می‎شود/ دوست نداشتم در ایران شهید شود

من یقین داشتم که روزی همسرم شهید می‎شود همیشه به ایشان می‎گفتم این قدر خوب نباش شهید می‎شوی داغ شما به دلم می‎ماند. می‎خندید و می‎گفت: « شهادت لیاقت می‎خواهد من که زبانم موجب آزار دیگران است کاری هم که برای خلق خدا انجام نمی‎دهم چطور می‎توانم شهید شوم» با اینکه آرزویش شهادت بود اما با تواضع چنین سخن می‎گفت.در همه این سال‎ها به ویژه پنج سالی که سخن از مدافعان حرم شده بود برایش آرزوی شهادت می‎کردم اما دوست نداشتم در مرزهای ایران شهید شود و می‎گفتم همسرم آنقدر خالص است که مزد شهادتش باید طور دیگری باشد.

همه مأموریت‎هایی که در ایران می‎رفتند امنیت جانی نداشت ولی من همیشه می‎گفتم اینجا هم نباید شهید شوی ان‎شاءالله به سلامت بر می‎گردی. می‎گفت:« خانم، پس من کجا باید شهید شوم؟» می‎گفتم جایی که واقعا بتوانی مزد اخلاصت را بگیری.

 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه