یقین داشتم که شهید میشود/ دوست نداشتم در ایران شهید شود
من یقین داشتم که روزی همسرم شهید میشود همیشه به ایشان میگفتم این قدر خوب نباش شهید میشوی داغ شما به دلم میماند. میخندید و میگفت: « شهادت لیاقت میخواهد من که زبانم موجب آزار دیگران است کاری هم که برای خلق خدا انجام نمیدهم چطور میتوانم شهید شوم» با اینکه آرزویش شهادت بود اما با تواضع چنین سخن میگفت.در همه این سالها به ویژه پنج سالی که سخن از مدافعان حرم شده بود برایش آرزوی شهادت میکردم اما دوست نداشتم در مرزهای ایران شهید شود و میگفتم همسرم آنقدر خالص است که مزد شهادتش باید طور دیگری باشد.
همه مأموریتهایی که در ایران میرفتند امنیت جانی نداشت ولی من همیشه میگفتم اینجا هم نباید شهید شوی انشاءالله به سلامت بر میگردی. میگفت:« خانم، پس من کجا باید شهید شوم؟» میگفتم جایی که واقعا بتوانی مزد اخلاصت را بگیری.
ثبت دیدگاه