چرا با تولد فرزندانتان چنین سرنوشتی برای آنها رقم زدید؟
النا پس از شهادت پدرش خیلی بیتابی میکرد. برخی میگفتند «شما که از شرایط شغلی همسرتان آگاه بودید، چرا با تولد فرزندانتان چنین سرنوشتی برای آنها رقم زدید؟!» سکوت میکردم و میگریستم. به حجت گلایه میکردم که «چطور دلت آمد خودت بروی و من بمانم با دنیایی از مشکلات...» تا اینکه یکی از اقوام خواب عجیبی دید. او میگفت «خواب دیدم النا را به پارک بردم. هنگام بازی، پدرش میآید و میگوید «میخواهم النا را با خودم ببرم تا دیگر نگویید این بچه چقدر گریه میکند» هرچه حجت میگفت، النا را به او ندادم.» و ناگهان از خواب بیدار میشود.
خیلیها میگویند که خواب حجت را دیدهاند که میگوید «دختر شما پیش خودتان است. اما دختر من از من دور است. به همین دلیل شما معنای گفتههای من را متوجه نمیشوید!»
ثبت دیدگاه