شناسه: 341392

خبر شهادت

نیمه هوشیار بودم یعنی خواب کامل نداشتم، مرتب گوشی ام راچک می کردم، منتظر تماسش بودم. شنبه به شهادت رسیده بود. خبر شهادت را اول در بین خانواده گفتند، آن لحظه خبر آوردند، اول فکر کردیم برای پدرم اتفاقی افتاده است.

پدرم هربار که می خواست برود و به رزمندگان جبهه مقاومت بپوندند وداع کامل می کرد ومی رفت. به عنوان رزمنده جنگ و جانباز همیشه انتظار شهادتش را داشتیم و حیف می دانیم که پدرمان در رختخواب  بمیرد، تفکر شهادت طلبی همیشه  با خانواده ما همراه بود.

از دوره دبیرستان همیشه آرزوی شهادت برای پدرم داشتیم، اصلا سید به فکرم نمی رسید. من یک آرامش خاطر خاصی چند روز قبل از شهادتش داشتم وقتی اطلاع دادند مادرم ناراحتی قلبی داشت روی زمین نشست و گفت چگونه  به دخترم بگویم، چگونه وی را نگه دارم، زنده نمی ماند. دخترم عاشق شوهرش  است.

من کنار دایی بودم ذکر یا زهرا(س) را فریاد زدم و آن چنان این ذکر از عمق وجودم بود ،که به معنای واقعی خودم رادر آغوش حضرت مادر احساس کرده  و آرامش و توان  یافتم و توانستم مادرم را نیز آرام کنم به مادرم گفتم: سید به آرزویش رسیده و این توفیق که همه ما آرزویش داریم.دعا کن مادر ماهمه به این مقام برسیم.

بعد از مدتی متوجه شدم، که آن لحظه سید ترکش به پهلو و سینه اش خورده و ترکش دیگر به پشت سرش خورده روی زمین افتاده آه وناله و شمع وجودش با ذکر یا زهر(س) و یا زینب (س) خاموش شد من هم درلحظه شنیدن خبرشهادتش با همین ذکر آرامش گرفتم و این همدلی برایم در سخت ترین لحظه زندگی ام شیرین بود. 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه