سجاد به اجبار رفت، ولی نه به اجبار ما
سوریه که رفت زنگ زد و گفت مادر امام رضا(ع) غریب نیست بیایید ببینید حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) چقدر مظلومه، هیچ کس جز ما مدافعین توی حرم نیست. این ها را تعریف میکرد و اشک می ریخت. عکسش کنار ضریح را فرستاد که با چه مظلومیتی گردنش را کج کرده و به ضریح تکیه داده.
یکی از اقوام آمده بود خانه و به عنوان دلسوزی میگفت چرا گذاشتیم سجاد به جنگ برود؟ سجاد را به اجبار بردند. گفتم بله، سجاد با اجبار رفت ولی نه به اجبار ما، دو هفته روزه نذر کرد تا خدا کمک کند و برود. بعد از دو هفته روزه گرفتن خدا حاجتش را داد و رفت. جوانی بود که خودش میخواست همه جوان هایی که رفتند خودشان میخواستند خیلی از دوستان سجاد الان در سوریه هستند چند نفری هم تازه برگشته اند ما الان در محله چند شهید و دوتا جانباز داریم.
ثبت دیدگاه