دوست نداشتم خواستگار زیادی برایم بیاید
خیلی از دخترها مدلشان این طور است که دوست دارند خواستگار زیاد داشته باشند، اما من برعکس اصلا دوست نداشتم. اینکه بخواهم با مردی کلام به کلام شوم و بعد جواب منفی دهم برایم سخت بود. یادم هست در دوران دانشجویی با یکی از شهدای دانشگاه خودمان در چالوس، شهید پیله ور خیلی ارتباط برقرار کرده بودم و زیاد به او متوسل میشدم. یکبار موضوعی برایم پیش آمد و بلافاصله رفتم سر مزار شهید و از او خواستم کمکم کند. گفتم من دوست ندارم خواستگار زیاد برایم بیاید، دوست دارم تنها خواستگارم همان کسی باشد که در قسمتم قرار است با او ازدواج کنم. از خدا هم خواسته بودم کسی را بفرستد در خانه ما که خودش نشانی بدهد همان کسی است که قرار است با هم ازدواج کنیم.
این مدتی گذشت تا موضوع شهید بواس پیش آمد. من دختر سخت گیری بودم و باورتان نمیشود از جلسه اول خواستگاری تا نامزدی یک هفته طول کشید. جالب است که وقتی رفتیم منزلشان متوجه شدم در کوچهای که به نام شهید پیله ور است زندگی میکنند.
ثبت دیدگاه