*لباس ساده آقای داماد
جلسه اول خواستگاری حسین آقا نیامد، اما جلسه دوم که آمد زمان خیلی کوتاهی صحبت کردیم، آنقدر کوتاه که من اصلا شناختی از او پیدا نکردم و درخواست کردم یکبار دیگر صحبت کنیم. بعد از صحبت در جلسه دوم من که اینقدر سخت گیر بودم یک هفته بعد جواب مثبتم را دادم. همه تعجب کرده بودند. واقعا خواست خدا بود. برادرم هم رفت تحقیق.
پدر و مادرش هر دو فرهنگی بودند و در سطح شهر آدمهای شناخته شدهای بودند. اما حیا و صداقتی که در حسین آقا دیدم واقعا برایم جالب بود.
اتفاقا یکی از اعیاد بزرگ در پیش بود. مادرش گفت اگر جواب شما مثبت است ما برای همین عید تدارک ببینیم. من با تعجب به شهید بواس گفتم، اما من هنوز شناختی از شما پیدا نکردم! او به جای اینکه سعی کند من زود جواب دهم گفت شما به این حرفها اهمیت نده بدون اینکه تحت فشار باشی خوب فکر کن، صحبت یک عمر زندگی است. بسیار صداقت داشت. لباسهای خیلی سادهای پوشیده بود و سعی نداشت با ظاهر مثلا در جواب من اثر بگذارد.
ثبت دیدگاه