شناسه: 341504

اوضاع سوریه را با جزییات برایم تعریف می‌کرد

شهید بواس اولین بار که رفت سوریه برایم نگران کننده بود. خودش با جزییات از وحشی گری‌های داعش می‌گفت. اینکه سر می‌برند، با ناموس مردم چه می‌کنند و ... نمی‌خواهم بگویم آدم قوی‌ای هستم، اما با همه نگرانی ام ترس از رفتنش نداشتم.
کرمانشاه با شهید رضا قربانی رفته بود مأموریت. یک وهابی با ماشین می‌آید از روی آن‌ها رد شود، حسین آقا خودش را کنار جاده پرت می‌کند، اما شهید قربانی جلوی چشم همسرم به شهادت می‌رسد. برای همین وقتی همسر یکی از همکاران حسین آقا ابراز ناراحتی می‌کرد از رفتن شوهرش گفتم ببین اگر قسمت آن‌ها شهادت باشد دست من و تو نیست هر جا باشند شهید می‌شوند چه ایران چه سوریه. هر چه خدا بخواهد و واقعا اعتقاد داشتم. می‌گفتم اگر قرار بر اتفاقی باشد من و امثال من نمی‌توانیم کاری کنیم.
 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه