شناسه: 341508

نوروز آن سال مثل سال‌های قبل نبود

۱۴ فروردین ۹۵ برای بار دوم قرار بود اعزام شود سوریه. نوروز آن سال از روز اول مثل سال‌های قبل نبود. سال‌های قبل روز‌های اول می‌رفتیم منزل مادر من و مادر حسین آقا. اما آن سال، چون محل کارش ساری بود و باید شیفت می‌ماند نتوانستیم اول سال برویم. خیلی مهمان دوست داشت وقتی رفتیم چالوس به خواهر بردار هایم اصرار کرد ناهار بیایند منزل ما. چون باردار بودم همه کار‌ها را خودش کرد. چند روز قبل از رفتنش هم بی مقدمه آهی کشید و گفت: طاهره جان من در این دنیا کاری برایت نکردم، ولی قول می‌دهم شهید شدم دم در بهشت منتظرت می‌مانم تا با هم برویم بهشت. هنوز صدای آهی که کشید در گوشم هست. بعد هم جریان خوابش را تعریف کرد. گفت چند شب پیش بدون اینکه شهید کوچک زاده را بشناسم خوابش را دیدم. او در عالم خواب به من گفت: به زودی به شهادت می‌رسی، روزی که با شهادت یکی از بزرگان ایران مصادف است. می‌گفت از بعد از آن ارادت خاصی به شهید کوچک زاده پیدا کردم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه