شناسه: 341586

خاطره ای از همسر شهید اصغر قاسمی

اينكه همسر شهيد هستم بسيار خوشحالم" خاطرات همسر شهید اصغر قاسمی با شهيد فاميل بوديم پسر عمو و دختر عمو.و از كوچكي همديگر را كاملاً مي شناختيم.از ويژگيهاي بارز ايشان صداقت و داشتن روحيه كوچك نفسي و ايمان كامل به اصول و فروع دين است.در هنگام ازدواج من 16 سال داشتم و همسرم 18 سال داشتند. سه سال زندگي مشترك داشتيم و تاريخ ازدواجمان دوم ارديبهشت ماه سال 1362 بود. رفتار وي بسيار خوب و با اعضاي خانواده مهربان بود. با توجه به وضعيت شغلي در كار آشپزي بيشتر به من كمك مي كرد. در كارهاي شخصي خود بسيار منظم بود و روابطش با پدر و مادر من و خودش بسيار خوب بود. آرزو داشت كه زندگي خوبي براي ما درست كند.در موقع شهادت ايشان، ما داراي يك فرزند دختر بوديم كه دو ساله بود. از من انتظار داشت كه به عنوان زن خانه دار همسري خوب و مادري بهتر براي ايشان و فرزندمان باشم.ما در خانه پدري ايشان كه عموي من مي شد زندگي مي كرديم،ولي مستقل بوديم. وبه خود خيلي متكي بود.و تحصيلات وي در حد ابتدايي بود. در اوقات فراغت و بيكاري هميشه مشغول به كار بودند.ولي اوقات بيكاري هميشه با ما بودند. بيشتر ديوان حافظ را مي خواند. ايشان در راهپيمايي هاي قبل از انقلاب شركت داشتند. و نسبت به ولايت فقيه و روحانيت متعهد خيلي مقيد بودند. آخرين باري كه مرخصي آمدند خيلي خوشحال بودند و چهره اي خندان داشتند. و بيشتر كارهاي شخصي را خودش انجام مي داد. شهيد در مورد شهادت مي گفت: كه شهداء شاهد اعمال ما مي باشند و هميشه زنده هستند. براي اولين بار كه جبهه اعزام شدند زماني بود كه براي آموزشي به جهرم رفت و سپس به اهواز و سپس به خرمشهر اعزام شد. در دوران جنگ يكبار مجروح شدند و در اهواز بستري بودند و سپس به اصفهان منتقل شدند. آخرين مرتبه اي كه آمد خيلي چهره اي شاد داشت و با كمال خوبي و خوشي برگشت، انگار خيلي عجله داشت. شايد هيچ موقع اين قدر اصرار به رفتن نداشت. توسط برادران بسيج ابوذر از شهادت وي مطلع شديم. شهيد در تاريخ 65/5/26 تشييع و در گلزار شهداي برازجان دفن گرديد از اينكه همسر شهيد هستم بسيار خوشحالم و به رضاي خداوند بزرگ و متعال راضي ام.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه