از فضاهای ناسالم و آلوده به گناه فرار میکرد
رفیق شفیق و چندین ساله بابک در ادامه به خاطرهای از سفرش با شهید اشاره میکند که در ذهنش ماندگار شده است: «چهار ماه قبل از شهادتش یک روز ظهر با من تماس گرفت که بیا امشب با هم به قم برویم. گفتم همین امشب؟! بگذار برای یک فرصت مناسبتر. مدام اصرار میکرد که همین امشب برویم و من هم گفتم که وقت ندارم. بعدش دوباره با او تماس گرفتم و گفتم قضیه سفر به قم چیست؟ گفت میخواهم از یک فضای ناسالم و آلوده به گناه فرار کنم. این حرف را که زد، زود قبول کردم وگفتم برویم که اتفاقا یکی از بهترین خاطراتم با بابک همان سفر مشترکمان به شهر مقدس قم بود».
ثبت دیدگاه