تماس از سوریه
اکثراً ساعت 11:30، 12 شب زنگ میزد، وقتی میفهمیدم تماس از سوریه است ته دلم انگار یک انبساط خاطری ایجاد میشد و بلافاصله گوشی را برمیداشتم و اول خودم میگفتم:«سلام پسر چطوری خوبی؟» و آخرش هم میگفتم:« انشاءالله با دست پر برگردی مادر.» همیشه میگفت:« مادرجان برای من دعا خیر کن، برای همه دعای خیر کن» من همیشه بین اقامه و اذان نماز [میگویند دعا بین اقامه و اذان برآورده میشود] میگویم:« خدایا گوشت و پوست و خون در رگهای من و بچههایم نسل در نسل برای توست و هر چه از تو به من برسد راضی هستم.
ثبت دیدگاه